قصه گوی شب
🌙سلام دوستان به هیجان انگیزترین کانال قصه گویی خوش آمدید📚
در کانال قصه گوی شب، سعی ما بر این است که داستان های پندآموز وواقعی را به جذاب ترین حالت ممکن برای شما به نمایش بگذاریم
کانال قصه گوی داستان های واقعی وعاشقانه وپنداموز را یک روز درمیان برای مخاطبان خود به تصویر میکشد
امیدوارم از دیدن ویدیو ها لذت کافی رو ببرید و با سابسکرایب کردن مارو حمایت کنید🔔
راستی نظرهای خوشگلتونم برامون کامنت کنید😍
قصه گوی شب
داستان واقعی
داستان پندآموز
داستان عبرت اموز
داستان آموزنده
داستان جالب
داستان عاشقانه
حکایت صوتی
پادکست صوتی
داستان ایرانی
قصه ی شب
داستان شبانه
داستان خیانت
خواهرشوهرم از راز من وشوهرم با خبر شدو با همون ازارم ميداد تا اينكه يه روز اتفاق شومي افتاد
داستان واقعی :راننده آژانس بودم تا اینکه یه شب زنمو در حالی دیدم که خشکم زد زنم داشت
خواهر شوهرم ماه عسل و برام زهر كرد شوهرمم كاري كردكه شوكه شدم تصميم گرفتم
مادر شوهرم زن مهربوني بوداما بعدنامزدي ازم حىايت نكردو براي پسرش زن گرفت
بعد فوت پدرم برادرم خودشو بزرگ خونه میدونست وحقمو بالا کشید تا اینکه وکیل بابام چیزی گفت که شوکه ش
مادرشوهرم زن بی درکی بودو زندگیمو جهنم کرده بودیه روز بی اجازه وارد اتاق خوابم شدو
شبايي كه شوهرم كشيك بود جاريم دوست پسرشو مياورد خونه من به پدر شوهرم شك كردم اما..
شوهر دوستمو اغفال کردمو تا بتونم خودم باهاش باشم اما نمیدونستم اونم
مادرشوهرم تو کارام دخالت میکردو مثل کلفت ها باهام برخوردمیکرد تا اینکه خودمو به پدرشوهرم نزدیک کردمو
زنم سالها پيش فوت شده بود اما يه روز اونوسر مزار پدرش كنار كسي ديدم كه شوكه شدم
شوهرم دو قطبی بود و بخت از خونه بیرونم کرد تا اینکه…
شوهرم حاضر نشد بخاطر رابطه ای که ناخواسته داشتم منو ببخشه چون من دوراز چشمش..
شوهرم كليديدك باغ ويلاي پدرشوهرمو داشت ومن ازش بي خبر بودم اون شب چيزي ديدم كه مدتها دنبالش ميگشتم
بعد خاكسپاري پدر شوهرم وقتي وارد اتاقش شدم كيف اسنادش باز بودعكسي اونجا بود كه مربوط به همسرم بود
عاشق شوهر خواهرم شدم این عشق ممنوعه بود وقتی فهمید عاشقشم رفتاری کرد که شوکه شدم
شوهرم ادم مشکوکی بودکاراش عجیب بود ومنو
با مدير شركتمون بيرون بودم يه دفعه گفت بريم تا خونه كار دارم بعد ميرسونمت خوابگاه اما يدفعه ريموت و
حموم كردم وداشتم تو حياط لباس ميشستم كه برادر شوهرم اومد خونه پيراهنشو دراورد.منم..
روز عروسي تصادف كردم لباس عروس زنم كلا غرق خون شد مادرم ميگفت نحسي اين دختر ما رو ميگيره اما يه شب
شوهرم عاشق يه دختر ديگه بود وشبا منو تنها ميزاشت اما يه شب مست به اتاق خوابمون اومد وكاري كردكه
نامزد خواهر شوهرم دوست پسر سابقم بود ومنو تهديد ميكرد بايداز شوهرم طلاق بگيرم نا اينكه
مادرشوهرم ازم متنفر بودو كاري كرد شوهرم علاقه اي به رابطه ام نداشت تا اينكه يه شب
ميخواستم شوهرم سوپرايز كنم اما تو دفترش كسيو ديدم كنارش كه شوكه شدم منم ..
برادر شوهرم وخانمش يه هفته اي بود كه همونمون بودنو قصد رفتن نداشتن تا اينكه منم كاري كردم ..
شوهرم بعد عقد بساط دود ومنقل به پا كردو كلي مرد اورد خونه يه شب دو نفرشون مست به طرفم اومدن و
قربوني يه رسم قديمي شدم رسمي كه منو تا مرز نابودي كشوند تا اينكه رازي رو فهميدم..
پدرم بعد فوت مادرم ازدواج کرد زن بابام موقعی که پدرم نبود ..تا اينكه رازي از زن بابام فهميدم وشوكه
خواهر شوهرم روزعقدش بهم گفت چرا عین حلیم وارفته ای منم برای انتقام…
داستان هیجان انگیز که عاشقش میشی ارباب و دختری که…
مادر شوهرم ازم بشدت متنفر بود ومنو هرزه میدونست اما یه شب