کسب معرفت لازمهٔ عشق ورزیدن نسبت به خداوند است. - از زبان عبدالکریم سروش
Автор: Aram Nobarinia
Загружено: 2017-08-15
Просмотров: 3666
Описание:
فایل صوتی :
https://drive.google.com/file/d/0B-I-...
------------------------------------------------------------
علاوه بر مفهوم عبادت که در دین و شرع آمده است عاشقی از مردم خواسته نشده است. در این باب مولوی داد سخن داده است که عاشقی کردن و عشق ورزی نسبت به خدا فوق طاقت متوسط مردم است بنابراین به تعبیر مولوی میگوید که نقش اصلی انبیا بشیر و نذیر بودن بود از چیزهایی شما را بترسانند و به چیزهایی شما را امیدوار کند و بشارت بدهد .
زان که ملت فضل جوید یا خلاص
یعنی دین به شما میگوید که این کار را بکنید فضیلت است و پاداش دارد و آن کار را بکنید شما را از اتش نجات میدهد و خلاصی میبخشد، این شأن دیانت است.
که فتوت دادن بی علتست
پاکبازی خارج هر ملتست
زانک ملت فضل جوید یا خلاص
پاک بازانند قربانان خاص
نی خدا را امتحانی میکنند
نی در سود و زیانی میزنند
پاکبازی یعنی عاشقی، پاکبازی خارج شریعت و دیانت است.
که فتوت بخشش بی علت است، یعنی شما توقعی نداشته باش. وقتی میگویند پاکبازی یعنی چیزی را که میبازی خالص برای باختن ببازید نه برای برگشت سود و برای اینکه پاداشی یا مزدی در قبالش دریافت کنید .
مولانا در این باب داد سخن داده که عاشقی وظیفه دینی نیست و پیامبران از مومنان نخواسته اند که عاشق خدا باشند حد اکثر خواسته اند مطیع خداوند باشند و از اطاعت تا عشق فاصله زیادی است منافات ندارند با هم اما یکی مرتبه فوق العاده برتری از دیگری است و به صراحت میگوید که فتوت بخششی بی علت است بیشتر مومنان چیزی را که می دهند خوب از خدا عوضش را میخواهند اشکالی هم ندارد خود خداوند هم وعده داده، بهشت میخواهند، روا شنن حاجات میخواهند و غیره . این هم یک نوع بندگی و پرستش است.
ولی پاکبازی خارج هر ملت است اینکه شما بدون منّت و توقع، بدون حاجت، بدون خواستن مزد عاشقی کنید این چیزی است که از همه برنمی آید لذا خارج از هر ملت است و جزو وظایف دینی نیست اگر شد و شما به آنجا که رسیدید نعم المطلوب، اگر هم نشد بهر حال باز هم قبول است اما آن درجه بالاترینش نیست.
بندگی و سلطنت معلوم شد
زین دو پرده عاشقی مکتوم شد
فهمیدیم بندگی و سلطنت چیست اما عاشقی هیچکدام اینها نیست.
مطرب عشق این زند وقت سماع
بندگی بند و خداوندی صداع
پس چه باشد عشق دریای عدم
در شکسته عقل را آنجا قدم
اربابی را فهمیدیم که چیست اما عاشقی کلاً مقوله دیگری است و تا شما در چهارچوب الگوی اربابی و رأیت هستید آن دور است از نگاه شما .
این نکته اول که در نظام بردگی عشق پیدا نمی شود و به قول شاعر گفت:
بنازم به بزم محبت که آنجا گدایی به شاهی مقابل نشینند
میگوید کنار هم مینشینند اما ارباب و برده هیچ وقت کنار هم نمی نشینند در مقام محبّت همنشینی شرط است نه اینکه یکی برتر و یکی فروتر بنشیند و آن استیلای بر دیگری داشته باشد.
...
عارفان ما این بعد فراموش شده و مغفول را یا کمتر مطرح شده را برجسته تر کرده و قصه عاشقی را پیش کشیده اند آن هم البته بعد از مدتها والا عرفان خوفی مقدم است بر عرفان عشقی برای مدتها تا به تدریج به دست مولانا و امثال او این عرفان عشقی به اوج رسید.
سوال این است که مفهوم عشق ورزیدن به خدا یعنی چه؟
خدا که صورت ندارد بنابراین نمیشود گفت ما عاشق جمال خدا شده ایم چه جمالی چه صورتی، چیزی نیست .
عارفان از جمال و جلال خدا سخن میگویند ولی همان را هم باید معنی کرد که غرض آنها از جلال و جمال الهی چیست به همین دلیل پاره ای از کسانی که ذهن بحثی تر و فلسفی تری
داشتند میخواستند این عشق و محبت به خدا را معنی کنند مثل محمد غزالی اینها گفته اند که ما تحلیل کنیم ببینیم که وقتی کسی را یا چیزی را دوست میداریم واقعا چه چیزی را دوست میداریم.
یکی از آن البته زیبایی ظاهری است. یکی احسان است گفتند وقتی کسی که به شما احسان میکند کسی که محسن است نسبت به شما نفس این احسان در شما هم ستایش برمی انگیزد و هم علاقه و تعلق خاطر بر میانگیزد. یکی دیگر گفته اند وقتی که نقشی در وجود و در هستی شما دارد مثلا شما به مادرتان علاقه مندید بوی عشق میورزید و کسی که به نحوی به شما کمکی میکند یا احسان میکند و یا به نحوی در وجود شما تاثیر داشته باشد در اینجا هم شما سخن از محبت میگیرید. سوم که خود مولانا که بر او تاکید دارد مفهوم معرفت است. او میگوید اساسا نمی شود ما کسی را دوست بداریم مگر اینکه اول او را دوست بداریم چنانکه هست آن محبّت هم نتیجه دانش است. که گزافه بر چنین تختی نشست و همینطور هم که این عشقها و محبّت های ظاهری که ما زیاد میشنویم باطل است واقعا برای اینکه یک دختری با پسری روز اول همدیگر را میبینند میگویند من عاشق تو هستم، تو چه میدانی از او که میگویی من عاشقم همه سر و صورت ظاهری دیدید.
این سخن را مولانا در همان قصه ای میگوید که لقمان برده یک اربابی بود این ارباب خیلی دوست داشت لقمان را ....
-------------------------------------------------
منبع :
مدرسه مولانا جلال الدین School of Rumi
شناخت جهان و انسان مقدمه شناخت خدا : پرسش و پاسخ قسمت پنجم
عبدالکریم سروش
Повторяем попытку...
Доступные форматы для скачивания:
Скачать видео
-
Информация по загрузке: