وقتی ملا دخترش را گاو فرض کرد!!!

Описание: در این حکایت بامزه از ملانصرالدین، او گاو لاغرش را به بازار می‌برد و با کمک زبان‌بازی یک فروشنده، بالاخره آن را با کلی تعریف و تمجید می‌فروشد. اما شب هنگام، وقتی خواستگاری برای دخترش می‌آید، ملا که هنوز در حال و هوای فروش گاو است، اشتباهی همان جملات تبلیغاتی را درباره دخترش به زبان می‌آورد! نتیجه؟ یک خواستگار شوکه، یک خانواده‌ی فراری، و یک ملا که تازه می‌فهمد زبان چرب همیشه هم به کار نمی‌آید.

پس بامن همراه باشید وبشنویم این حکایت جالب وخنده دار را....


امیدوارم که از این دست حکایت ها لذت ببرید وبراتون لحظات خوب وآرامش بخشی رو فراهم کنم.



اگر از این ویدیو خوشتون اومد با لایک ها وکامنت ها نظراتتون رو بهم بگید و اگر داستانی رو دوست دارید تو کامنت ها بنویسید با کمال میل براتون روایت میکنم

در انتها اگر مشتاق بودید که اولین نفری باشید که داستان را بشنوید. زنگوله رو بزنید و کانال رو سابسکرایب کنید.


لینک سابسکرایب

@DaftareRevayat?sub_confirmation=1


دوستتون دارم خیلی زیاد
♥️♥️♥️

کانال دفتر روایت

#حکایت
#داستان
#داستان_فارسی
#ملانصرالدین