شفیقه هنر دوست ، بعد از کشته شدن شوهرم فرزندانم را میگرفتند و زبانم را می بستند.
Автор: PANAH PRESS
Загружено: 2025-11-16
Просмотров: 324
Описание:
شفیقه هنردوست ، دختر دایکندی است؛ سرزمینی که بادامهای شیرین و توتهای آفتابسوختهاش مزهی صبر را در جان آدم مینشاند. او در همین ولایت کوهستانی بزرگ شد، مکتبش را همانجا تمام کرد و صدایی داشت که همچون بادی نرم در درهها میپیچید، صدای رویای کودکیاش، رویای آواز. اما روزگار، پیش از آنکه فرصت شکوفایی بدهد، نخستین زخم بزرگش را وارد کرد.
جنگ، شوهرش را از او گرفت؛ مردی که تنها تکیهگاهش بود و نخستین شنونده و باورکنندهی صدای او. با رفتن او، خانه ریخت و تنهایی مثل سایهای سنگین روی زندگیاش افتاد. هنوز داغ این جدایی خشک نشده بود که خانواده شوهرش خواستند سه کودک کوچک او را از آغوشش جدا کنند؛ گویی میخواستند همان اندک نور مانده در زندگیاش را نیز خاموش کنند.
اما شفیقه، با دستانی خالی و قلبی زخمی، جنگید. مادر شد و پدر شد، سد شد و پناه شد؛ و نگذاشت کودکانش هیچگاه طعم جدایی دوباره را بچشند. در آن روزهای سخت، تنها چیزی که او را از فروپاشی نگه میداشت، همان صدایی بود که سالها آرام در سینهاش میلرزید. او میخواند، نه برای شهرت، بلکه برای بقا. برای اینکه یادش نرود هنوز زنده است.
وقتی فشارها، فقر و تنگناها سنگینتر شدند، هنردوست چارهای ندید جز ترک دایکندی. به کابل آمد، شاید برای یافتن راهی تازه، آیندهای تازه. اما کابل نیز با او مهربان نبود؛ شهری بود که بیشتر زخم میزد تا فرصت بدهد. قبل از آنکه بتواند به دانشگاه برسد یا رویایش را نفس تازه کند، نظام فرو ریخت و سایههای ممنوعیت بر در و دیوار کشور نشست.
پس از آن، راهی جز مهاجرت نماند. با سه کودک و هزار درد ناگفته، به پاکستان رفت؛ غربتی سرد، بیخانه، بیپشتوانه. اما با تمام این تاریکیها، شفیقه هنردوست هنوز ایستاده است. صدایش هنوز خاموش نشده، رؤیایش هنوز زنده است. او باور دارد روزی دوباره خواهد خواند، و کودکانش روزی در سرزمینی امن درس خواهند خواند. داستان او، داستان شکست نیست، داستان زنی است که حتی در دل بلندترین شبها، هنوز به طلوع ایمان دارد… و این روایت، هنوز ادامه دارد.
#Panah_Press
#پناهـپرس
#آهنگ_جدید_هزارگی
#trending
#news #داستان #
Повторяем попытку...
Доступные форматы для скачивания:
Скачать видео
-
Информация по загрузке: