# زندگی واقعی # پوران # هیجان
Автор: @My true journey
Загружено: 2025-11-26
Просмотров: 16
Описание:
#سرگذشت
#برشی_از_یک_زندگی
#پوران
#ادامه # دارد
که تا عمر دارم بخوام چشم تو چشم بشم با اون زن؟
آقا با ملایمت گفت :بده دخترت شوهر مهندس گیرش میاد و شهر نشین میشه؟ بعدم تو چیکار به فروزان داری! فکر کن یه خواستگاره عین باقی خواستگارا... اگه اومدن بعد در موردش فکر میکنیم...
ننه غرغرکنان سری تکون داد و برای کشیدن ناهار رفت تو مطبخ، اما درست از بعد رفتن آقا شروع کرد به ناسزا به فروزان! میگفت شوهرم رو ازم گرفت بس نبود، حالا میخواد دخترمم بکشونه سمت خودش، مگه من دختر از سر راه آورده باشم که بدمش به بچه ی برادرش...
من اما تو خیالم داشتم نقشه میریختم، آقا میگفت پسره شهر نشینه! اداره جاتیه...حقوق بگیر دولت... اون زمان ها تو ده کمتر کسی پیدا میشد که هم درس خونده باشه ،هم حقوق ثابت داشته باشه! تو خیالم مردی که قرار بود بیاد خواستگاریم یک مرد قد بلند با چشم و ابروی مشکی و موهای حالت دار بود که شلوار پیله دار میپوشید و به موهاش روغن میزد ... تو خیال خودم زنش شده بودم و برای زندگی رفته بودم شهر، تو یک خونه حیاط دار با نمای آجری، یک حیاط بزرگ پر دار و درخت و یک باغچه پر سبزی... جوری تو خیال و رویا فرو رفته بودم که نفهمیدم کی آخر هفته شد و ننه واسم لباس نو خرید و فرستادتم حمام... موهای بلندم رو خودش دو دسته کرد و بافت، چارقد سفید رنگم رو که روی موهام انداخت ...
گفتم میشه چارقد سر نکنم...
گفت نه بزرگ شده خجالت نمیکشی ،هم سنات بچه داری میکنند...ننه موهام رو کامل برد زیر چارقد و بدون اینکه گره ی اخمش رو باز کنه گفت :اگه مهمونی سوا بود تو مجلس زنونه چارقدت رو دربیار...
لبم به خنده ای باز شد ...ساعت هنوز ده نشده بود که محسن، پسر بزرگه ی فروزان اومد دنبالمون، یادمه اون موقع ها تازه پنج سالش شده بود، انقدرم ما رو دوست داشت که به هر بهانه ای میومد خونه امون و گاهی هم همبازی من میشد و داد ننه رو درمیاورد ...محسن یه آبنبات تو دهنش بود و داشت با شور و شوق از مهمونی که ننه اش تدارک دیده بود حرف میزد:صبح زود اومدن قابلمه های گنده رو آوردن تو حیاط پوری...
ننه با خشم گفت :پوری چیه بچه، مگه نگفتم آبجیت رو پوران صدا بزن؟ ازت بزرگتره، باید بهش احترام بذاری... بعدم آهسته گفت :ننه اش جای تربیت کردن بچه هاش فقط سالی یه بچه میاره...
محسن که بدجور خورده بود تو ذوقش لب ورچید و سکوت کرد. منم میدونستم ننه خشمی که بابت مهمونی داشت رو میخواست خالی کنه ،واسه همین چیزی نگفتم و تا رسیدن به خونه ی عمه سکوت کردم ..فروزان یه مهمونی درست و حسابی داده بود، گفته بود به جبران عروسیم که خاک ریختن تو سرم و نذاشتن شادی کنم ،میخوام اینبار از مهمونیم لذت ببرم ...خونه ی عمه بزرگ بود، یه حیاط بزرگ داشت و دو تا نشیمن سی متری و چند تا اتاق... واسه همین بود که مهمونی رو اونجا گرفته بودن. با راهنمایی محسن رفتیم تو نشیمن دوم خونه، از این سر نشیمن تا اون سرش مهمون نشسته بود، ننه رو ترش کرد و نزدیک یکی از زن عمو ها نشست، زن عمو سلیمون، بزرگترین زن عمومم بود، دو تا پسر بزرگ داشت که جفتشون وقت زن گرفتنشون بود، اما زن عمو میگفت هنوز دختری که لایق پسرهام باشه رو پیدا نکردم، پسر بزرگه اسمش مرتضی بود و بیست و سه سالش بود. کوچیکه اسمش رضا بود و بیست سالش بود، بچه تر که بودم گاهی باهاشون بازی میکردم. اما از وقتی پشت لب اونا سبز شد، ننه دیگه نذاشت برم خونه اشون..
زن عمو نیم نگاهی به من انداخت و لبخندی زد و گفت :ماشالله بهت پوران دخت. چقدر بزرگ شدی یکدفعه! خیلی وقته ندیدمت...
لبخندی زدم و زیر لب تشکر کردم... ننه با نفرت نگاهی به فروزان که روبه روش نشسته بود و حسین رو نشونده بود رو پاش انداخت و رو به زن عمو گفت:افاده اش رو... حالا خوبه خراب شده رو زندگی ی زن دیگه و انقد افاده داره!
زن عمو با ملایمت گفت :سخت نگیر آسیه،ی مهمونیه دیگه...
ننه که با عالم و آدم سر جنگ داشت رو گرفت از زنعمو و سرش رو گرم حرف زدن با یکی دیگه کرد ..
زن عمو سلیمون اشاره ای بهم کرد و گفت :پوران، نشستی پیش ما چرا؟ برو پیش دخترای همسن و سال خودت.. تا خواستم از جا بلند شم زن میانسال و یک زن جوون بهمون نزدیک شدن، روبه روی ننه نشستن و احوالپرسی گرمی با ننه کردن. مشخص بود ننه هیچکدوم رو نمیشناسه.
زنی که سنش بالاتر بود خیره شد به من و گفت :من منیره ام... زن داداش فروزان... اینم دخترم مینا...
راستش دختر شما رو قبلا دیده بودم،خیلی از خانومی و حجب و حیاش خوشم اومده...میخواستم اگه شما اجازه میدید گل دخترتون یه تک پا با دخترم بره تو حیاط و برگرده ...
ننه با تعجب گفت :بره تو حیاط چیکار؟ منیره خانم لبخندی زد و گفت :راستش پسرم تو حیاطه،خواسته یه نظر دختر شما رو ببینه، البته به انتخاب من اعتماد داره،
Повторяем попытку...
Доступные форматы для скачивания:
Скачать видео
-
Информация по загрузке: