5 داستان زیبا و کوتاه از آیت الله بهجت - چشم برزخی ایت الله بهجت - مسلمان تی وی
Автор: مسلمان تی وی
Загружено: 2022-02-28
Просмотров: 6185
Описание:
#مسلمان_تی_وی #داستان #بهجت
در این کلیپ به 5 داستان زیبا و کوتاه از آیت الله بهجت - چشم برزخی ایت الله بهجت - مسلمان تی وی در لینک زیر 👇
• بهترین ویدئوهای یوتیوب
#اسلام #شیعه #سنی #اهل_سنت #الله #بهجت #چشم_برزخی #آیت_الله_بهجت #داستان_کوتاه
آیت الله بهجت از عرفای بنام شیعه در عصر حاضره که قبلا چند برنامه درباره این شخصیت بزرگ ساختیم و امروز هم قصدا دارم چند تا داستان کوتاه از ایشون براتون نقل کنم که حال دلتونو خوب میکنه؛ براستی وقتی جوونی که اهل نماز نبوده و کم کم داشته به معاد و عقاید مسلم خودش شک میکرده؛ با دیدن نماز آیت الله بهجت نمازخون میشه؛ آیا این چیزی به جز عنایات خاص خداست؟
پس اگه روزیت شده ویدیویی درباره این عالم عارف و زاهد ببینی؛ کمی بادقت بیشتر به تماشا بنشین
خیلی زود بریم سر اصل موضوع؛ داستان اول...
دو نفر از عزیزترینهای زندگیام نیمهجان، روی تخت بیمارستان افتاده بودند. برادرم بعد از تصادف خونریزی مغزی کرد و رفت توی کما. خبر که به مادرم رسید کارش به بخش مراقبتهای ویژه کشید. از سر درماندگی، التماس دعایم را پیش آقای بهجت بردم. سفارش کرد به بیمارها، «آب زمزم» و «تربت سیدالشهدا علیهالسلام» بدهیم، و «صدقه» هم هرچند مقدار کم، اما به دست افراد زیادی برسانیم، بعد از اینها گفت: ما هم دعا میکنیم
دو روز بعدش برادرم به هوش آمد و چشم مادرم روشن شد. مدتی بعد، یک روز که آقای بهجت من را دید، گفت: مریضهای شما خوب شدند؟ گفتم: الحمدلله، به دعای شما. به شوخی گفت: وقتی که خوب میشوند، نمیآیند به ما بگویند خوب شدند
داستان دوم
همسرش با عجله وارد اتاق شد و گفت: «صبحانه حاضر است؟ آقای بهجت آمدند.»
زن استکان ها را از چای دم کشیده پر کرد و همراه نان توی سینی گذاشت
توی این فکر بود که آقا اول صبح برای چه کاری آمده اند
چند دقیقه ای که گذشت، مرد دوباره به آشپزخانه برگشت: «آقای بهجت با شما کار دارند!»
ضربان قلبش به شماره افتاد. چادرش را سر کرد و رفت پیش آقا.
آقا بدون اینکه سرش را بالا بگیرد، گفت: «حضرت معصومه علیهاالسلام گله دارند که چرا در این مدتی که به قم آمده اید، خدمت ایشان نرسیده اید.»
زن به قالی خیره شد که گل هایش پشت پرده ای از اشک محو شده بود.
داستان سوم
یکی از شاگردان آیت الله بهجت نقل میکنه آقا بعد از تجدید وضو، مثل همیشه در بین راهرفتن، مشغول خواندن نماز نافله شدند
احساس کردم در صدایشان لرزشی هست
سرم را به سمتشان چرخاندم
همانطورکه سرشان پایین بود و نماز میخواندند،
مثل ابر بهار از چشمهایشان اشک میبارید
ترسیدم
نمیدانستم چه اتفاقی افتاده است؟
تا نمازشان تمام بشود، دلم هزار راه رفت
بعد از نماز، آقا زیر لب گفتند: «اینها چه کردند با دختر پیغمبر...؟
تازه فهمیدم دارن به مصائب حضرت زهرا فکر میکنن
داستان چهارم
هانیه میگوید: «شب بهخیر»؛ و پتوی کوچکش را روی سرش میکشد
«شب بهخیر» گفتن را تازه یاد گرفته؛ و وقتی میبیند ما با شنیدنش چقدر ذوق میکنیم، خوشش میآید و تکرار میکند
میروم بالای سرش و آرام پتو را کنار میزنم. با اینکه خندهاش گرفته، اما به زور پلکهایش را روی هم نگه میدارد که یعنی خوابش برده!
میبوسمش و پتو را دوباره روی سرش میکشم
ناگهان چشمم میافتد به دختر بزرگترم. نکند بیدار باشد و به دل بگیرد. اما سمتش نمیروم. با خودم میگویم: «من که به او هم کم محبت نمیکنم.»
صبح میرسم خدمت آیت الله آقای بهجت، سلام میکنم.
بلافاصله بعد از سلام، میپرسند: «انشاءالله تسویه(یعنی رفتار برابر) بین اولاد را که رعایت میکنید؟
راستی شما بیننده عزیز تسویه بین فرزندان خودتون رو رعایت می کنید؟
داستان پنجم
یکی از مداحان اهلبیت میگه جمعهها توی مجلس روضه مداحی میکردم. جمعیت زیادی بهخاطر آقای بهجت میآمدند. قبل از اینکه مداحی کنم، میگفتم: همه بشینند و بعد از خواندن من از مجلس بروند، رفتوآمد باشه حواسم پرت میشه. روز بعدش آیت الله حاج آقای بهجت صدایم زد و گفت: شما به جمعیت چه کار دارید؟ بگذار بروند. همین که میکروفون دستت میگیری آقا (امام زمان(عج)) را در نظرت ببین. برای خودش بخوان
خودم با خوندن این داستان یاد حرف مرحوم آیت الله مجتهدی تهرانی افتادم که فرمودن کار خوبه خدا درست کنه... خدا ببینه...
قرآن هم میگه خدا و ولی خدا که در عصر ما وجود نازنین امام زمان حضرت مهدی سلام الله علیه ، اعمال مارو می بینن...
آیه 105 سوره توبه می فرماید:
بگو: «عمل کنید! خداوند و فرستاده او و مؤمنان، اعمال شما را میبینند! و بزودی، بسوی دانای نهان و آشکار، بازگردانده میشوید؛ و شما را به آنچه عمل میکردید، خبر میدهد!»
امیدوارم از تماشای این برنامه هم لذت برده باشید
Повторяем попытку...
Доступные форматы для скачивания:
Скачать видео
-
Информация по загрузке: