داستان یوسف فرزند یعقوب و عاشقی زلیخا

Описание: *یوسف پیامبر*
یوسف فرزند یعقوب، از پیامبران بنی اسرائیل بود و مادرش راحیل نام داشت. او یازده برادر داشت که از میان آنها تنها با بنیامین، از مادر مشترک بود. یوسف از همه برادران جز بنیامین کوچک‌تر بود. رؤیای یازده ستاره، خورشید و ماه که برای او سجده می‌کردند، نشانه‌ای از سرنوشت بزرگش بود.
محبت پدرانه، حسادت برادرانش را برانگیخت. آنها تصمیم گرفتند یوسف را از میان بردارند. روزی به بهانه بازی، او را به بیابان بردند و به چاهی انداختند و پس از بازگشت، به یعقوب گفتند که گرگ او را دریده است، یعقوب سخنانشان را باور نکرد او بعدها از شدت فراق و گریه بر یوسف، نابینا شد.
صدای التماس یوسف در تاریکی چاه، در دل تاریخ طنین‌انداز است. اما ایمانش به خداوند، او را زنده نگه داشت. او توسط کاروانی نجات یافت و به مصر برده شد. در آنجا، به عنوان برده به خانه پوتیفار، یکی از مقامات بلندپایه مصر، فروخته شد. در خانه پوتیفار، اخلاق و هوش یوسف توجه همه را جلب کرد. اما چالش‌های او تمام نشده بود.
یوسف جوانی بسیار زیبا بود و از این رو زلیخا، همسر پوتیفار، شیفته زیبایی و شخصیت یوسف شد و او را به گناه دعوت کرد. اما یوسف با ایمانی استوار، از گناه دوری کرد. زلیخا از این رفتار یوسف خشمگین شده بود.
این ماجرا به‌گوش مردم شهر رسید و گروهی از زنان شهر، زلیخا را سرزنش کردند. او جلسه‌ای ترتیب داد، چهل تن از زنان اشرافِ شهر را دعوت کرد و کارد و میوه ترنج به دست آنها داد. سپس یوسف را به مجلس دعوت کرد. زمانی که او وارد شد، زنان چنان تحت تأثیر زیبایی او قرار گرفتند که دستانشان رابه سختی بریدند.
پس از این ماجرا، به‌جهت آنکه هر روز زنانی از یوسف درخواست ارتباط نامشروع داشتند، او از خدا خواست برای رهایی از آنان او را به زندان بیندازد. پس از چندی او به دستور زلیخا به زندان افتاد.
سال‌های زندان برای یوسف فرصتی بود تا حکمت و دانشش را به دیگران نشان دهد. او خواب دو زندانی را تعبیر کرد؛ یکی را از آزادی و دیگری را از مرگ آگاه کرد. این توانایی، نام یوسف را به گوش فرعون رساند.
فرعون خوابی دید که هیچ‌کس نتوانست تعبیرش کند. اما یوسف، با بینشی از سوی خداوند، راز خواب را آشکار کرد: هفت سال فراوانی و نعمت و هفت سال قحطی و خشکسالی. فرعون که تحت تأثیر دانش یوسف قرار گرفته بود، او را به مقام خزانه‌داری مصر منصوب کرد.
یوسف مصر را از قحطی نجات داد و الگویی از مدیریت و خِرد شد. در همین دوران، برادرانش که برای تهیه غذا به مصر آمده بودند، او را نشناختند. اما یوسف، با قلبی بخشنده، آنها را به سوی خود دعوت کرد و خانواده‌اش را دوباره دور هم جمع نمود.
داستان یوسف پیامبر، یکی از زیباترین حکایات تاریخ است. مسیری که از تاریکی یک چاه آغاز شد و به روشنی کاخ فرعون ختم گردید. داستانی که در هر لحظه‌اش، نوری برای هدایت دل‌ها نهفته است.

......
🔔 لطفا برای حمایت از ما ، لایک و سابسکرایب کنید.
دلگرم را در وبسایت و شبکه های اجتماعی دنبال کنید 👇🏻
🔹 https://www.delgarm.com