سخنرانی امروز در مراسم بزرگداشت سومین سالگرد قتل حکومتی جاویدنام مجیدرضا رهنورد، در دوسلدورف آلمان
Автор: A.R.Samary
Загружено: 2025-12-13
Просмотров: 956
Описание:
هممیهنان گرامی،
امروز گرد هم آمدهایم نه فقط برای یادآوری یک جنایت، نه فقط برای زنده نگهداشتن یک نام، بلکه برای تجدید پیمان با یک راه، یک معنا و یک هدف بزرگ.
امروز سالروز قتل حکومتی جاویدنام مجیدرضا رهنورد است؛ جوانی که نامش دیگر صرفاً یک نام فردی نیست، بلکه یادآور خیزش ملی-میهنی ایرانیان میهنپرست و پادشاهیخواه است، نامی که به سمبل غرور و افتخار و شجاعت ملی بدل شده است.
سورنای دوران؛ سورنایی که خروشش، ابهت پوشالی مزدوران رژیم را در هم شکست و پرده از اوج حقارت و ضعف رژیم برداشت.
مجیدرضا رهنورد، تنها یک معترض نبود. او شیرمرد خراسان بود؛ فرزند سرزمینی که قرنها خاستگاه پهلوانی، شرافت و غیرت ایرانی بوده است. خراسان، سرزمین فردوسی و نادر، بار دیگر فرزندی را به ایران تقدیم کرد که نه با شعارهای توخالی، بلکه با ایستادن تا پای جان، معنای وطندوستی را فریاد زد.
آنچه مجیدرضا را از بسیاری دیگر متمایز میکند، آگاهی سیاسی و هویت ملی و میهنی و پادشاهیخواهی آشکار اوست. او در اوج جوانی نه فریب اصلاحطلبان را خورد، نه اسیر چپگرایی شد، و نه به پروژههای انحرافی دل بست. او آشکارا میهنپرست و پادشاهیخواه و طرفدار پادشاهی خاندان ایرانساز پهلوی بود. نه از سر نوستالژی، بلکه از سر شناخت تاریخ، فهم سیاست، و درک نیاز ایران به ثبات، وحدت و اقتدار ملی.
آری، مجیدرضا رهنورد پشتیبان قاطع خاندان پهلوی بود؛ خاندان ایرانسازی که نماد دولت ملی، ایران یکپارچه، و حاکمیت قانون در تاریخ معاصر ماست. این حمایت، پنهانی و درگوشی نبود. او آن را بر تن خود حک کرده بود. خالکوبی شیروخورشید بر دست مجیدرضا، فقط یک نقش نبود؛ بیانیهای سیاسی، ملی و تمدنی بود. شیروخورشید، نماد ایران تاریخی، نماد پادشاهی ملی، نماد استقلال در برابر شرق و غرب، و نماد ایرانی که مجیدرضا برایش جان داد.
رژیم جمهوری اسلامی این پیام را خوب فهمید. به همین دلیل، تصمیم گرفت او را سریع، بیرحمانه و نمایشی حذف کند. پیش از اعدام، دستش را که به خالکوبی شیروخورشید ایرانزمین مزین شده بود وحشیانه شکستند، فقط از سر کینه و نفرت از ملت و میهن و هویت و فرهنگ ایرانزمین، و هراسی مرگبار از یرخاستن دوباره ققنوس ایرانزمین از خاکستر آتشی که مرتجعین سرخ و سیاه برپا کردند، از سر کینه نسبت به جوانی که حتی در بند دژخیمان، آزادتر از جلادانش بود.
بدون دادرسی عادلانه، بدون فرصت دفاع، و با شتابی مشکوک، او را به دار آویختند؛ زیرا میدانستند اگر زنده بماند، الهامبخش هزاران نفر دیگر خواهد شد، غافل از آنکه قتل او حتی بیش از زنده ماندنش الهام بخش میهنپرستان و پادشاهیخواهان و همه عاشقان این آب و خاک و خاندان ایرانساز پهلوی شد.
اما شاید مهمترین بخش داستان مجیدرضا، سخنان او در واپسین لحظات پیش از اعدام باشد. وصیتی که نه شخصی بود، نه خانوادگی، بلکه ملیگرایانه و ایرانمحور. او از ایران گفت، از دوری از ارتجاع پلید سرخ و سیاه، از اجتناب از همه نشانههای تازیپرستی و تازی صفتی و تازیزادگی، از شادی، از مردم، از آینده، و از راهی که باید ادامه پیدا کند. او مرگ را پایان ندانست، بلکه آن را آغاز مسئولیت دیگران تعریف کرد. این، همان سطحی از آگاهی است که رژیمهای پوسیده را میترساند.
مجیدرضا رهنورد را کشتند، اما نتوانستند راهش را بکشند. امروز، نام او در کنار دیگر جانباختگان راه ایران، به بخشی از حافظه ملی ما بدل شده است. او ثابت کرد که جنبش پادشاهیخواهی، نه یک پروژه خارجنشین، نه یک خاطره تاریخی، بلکه جریانی زنده در دل جامعه ایران است؛ جریانی که از مشهد تا تبریز، از خوزستان تا تهران، نفس میکشد.
امروز وظیفه ما فقط سوگواری نیست. وظیفه ما ادامه دادن راه اوست؛ راه ایراندوستی، راه ملیگرایی آگاهانه، راه بازگشت به حکمرانی عقلانی، و راه پادشاهی ملی و پارلمانی که بتواند ایران را از این ویرانی نجات دهد.
مجیدرضا رهنورد به ما یادآوری کرد که آزادی، بدون هویت و فرهنگ ملی، سرابی بیش نیست و هویت و فرهنگ ملی نیز تنها در سایه نظام پادشاهی خاندان میهنپرست و ایرانساز پهلوی میسر است ؛ و ایران، بدون ستون پادشاهی ملی، در معرض هرجومرج و تجزیه و درگیریهای حزبی و گروهی منفعتطلبان و مرتجعین سرخ و سیاه و رنگارنگ قرار میگیرد.
باشد که نام او، وجدان ما را بیدار نگه دارد.
باشد که راه او، چراغ آینده ایران باشد.
و باشد که روزی، در ایرانی آزاد، آباد و یکپارچه، نام مجیدرضا رهنورد را نه بهعنوان قربانی، بلکه بهعنوان قهرمان ملی دوران گذار به فرزندانمان بیاموزیم.
یادش جاودان،
راهش پایدار،
ایرانمان پاینده
و پادشاهمان جاوید باد.
Повторяем попытку...
Доступные форматы для скачивания:
Скачать видео
-
Информация по загрузке: