داستان های واقعی در داستان شب
به نام خدا🌹❤️
یا اللهُ یا رَبِّ یا حَیُّ یا قَیّوم یا ذَالجَلالِ وَالاکرام اَسئَلُکَ بِاسمِکَ اَلعَظیم اَلاَعظَم اَن تَرزُقََنی رَزقاً حَلالاً طَیِّباً بِرَحمَتِکَ الواسِعَه یا اَرحَمَ الرّاحِمِین
🌿🌿🌿🌿
سلام . در کانال داستان شب راوی سرگذشت های واقعی افراد هستیم. داستان هایی الهام گرفته از واقعیت که کمک می کند تا دید بازتری به زندگی داشته باشیم. برای به شنیدن داستان ها حتما کانال را سابسکرایب کنید و زنگوله را فعال کنید تا از جدیدترین داستان ها با خبر باشید.
ما شنونده داستان های شما هستیم و با به اشتراک گذاشتن تجربیات شما به دیگران چراغ راه می دهیم.
با سابسکرایب کردن از ما حمایت کنید🙏❤️🌹
ارتباط با ما:
[email protected]
🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥
در کانال داستان شب پریدخت و بهار یک شب در میان یک داستان واقعی برای شما تعریف می کنند. این داستان ها آموزنده است و اتفاق های زندگی افراد را بازگو می کنند.
✅برای حفظ حریم افراد اسامی افراد و مکان ها تغییر داده می شود.
#داستان_صوتی_کوتاه
#داستان_واقعی
#سرگذشت
#داستان_زندگی
#پادکست
داستان های واقعی
داستان سرگذشت
ماجرای حقیقی
داستان

داستان واقعی: بعد اون اتفاق مجبور شدم ثمین را صیغه کنم.. زنم که فهمید#داستان #پادکست #داستان_واقعی

داستان واقعی: تو مهمونی با یه نوشیدنی بیهوش شدم، وقتی بهوش اومدم دیدم #داستان_واقعی #داستان #پادکست

داستان واقعی: شوهر خواهر مذهبی ام مدام بهم گیر می داد و می گفت تو مثل زنم هستی#داستان#داستان_واقعی

داستان خانم دکتر: حامله شدم ولی با کسی رابطه نداشتم ...#داستان #داستان_واقعی #پادکست

داستان واقعی: سرم را که از آب بیرون آوردم هفت تا مرد لخت را دیدم و لب استخر #داستان #داستان_واقعی

داستان واقعی/ دوست پسرم مدام ازم را.بطه میخواست. دکتر دست برد اونجام #داستان #داستان_واقعی #پادکست

داستان واقعی: پسر عمه ام اومد خواستگاریم، اما خواهرم منو دور زد...#داستان_واقعی #داستان#پادکست

داستان واقعی/ پوست سفید و هیکل تپلی داشتم، مرد همسایه گفته بود سینه هاش حالم رو خراب می کنه#داستان

داستان واقعی: با شوهرم و هووم هم خونه بودم، هر شب سه نفری با هم... #داستان #داستان_واقعی#پادکست

داستان واقعی: لباسم از تنم افتاد، از شهوت می لرزید#داستان #داستان_واقعی #پادکست

داستان واقعی/ بقال محله مون زن ها را می برد تو پستو مغازه و باهاشون... #داستان_واقعی #پادکست

داستان واقعی/ عاشق برادر شوهر جذاابم بودم هر وقت می دیدمش... می شدم و #داستان #داستان_واقعی #پادکست

داستان واقعی/ شوهرم بوی عطر تند زنانه می داد، پدر شوهرم بغلم کرد و ...#داستان_واقعی #داستان #پادکست

داستان واقعی رفتم تو اتاق پرو مغازه لباس فروشی، اومد تو و دهنم رو محکم گرفت. منو به پشت کرد

داستان واقعی غزل: دوست پسرم با رفیقاش یه دختر را برده بودند خونه تیمی، مستش کرده بودن تا باهاش ...

داستان واقعی از پشت در صدای آه و ناله مادرم را با مردی شنیدم. با حرارت س.کس می کردند#داستان_واقعی

داستان واقعی: سه تا مرد منو به زور بردن باغ و به نوبت باهام س.ک.س کردن

داستان واقعی سعید و نامزدش: داستان واقعی خیانت نامزد سعید و س.ک.س با دو نفر

داستان واقعی بهروز در داستان شب

داستان زندگی مونس دختر پرورشگاهی: داستان واقعی

داستان واقعی رعنا: داستان زندگی رعنا در داستان شب

حکایت تاجر پیر و دختر گدا: حکایت تاجر پیری که عاشق دختر گدا شد

داستان گربه و چراغ: داستان شرط بندی روی گربه ای که چراغ روی دستش نگه می داره

داستان شاه عباس و نوزاد: داستان نوزادی که شاه عباس قصد جانش را کرد

حکایت ملانصرالدین و تاجر: ملا نصرالدین زنش را یک شب به مرد تاجر داد

داستان مردی در حرمسرا: ماجرای مردی که در لباس زنانه به حرمسرا رفت

داستان جلاد و معشوق: داستان عاشقانه از تیغ جلاد تا وصال معشوق

داستان تقدیر و تدبیر: داستان تامل برانگیز با تقدیر نمی شود تدبیر کرد

حکایت عشق پیری: حکایت پیری و عشق مرد عابد نما

داستان عاشقانه غیرت و قتل: غیرت نابجایی که دو جوان را کشت