Radio Sarnevesht - رادیو سرنوشت
سلام به دوستان و همراهان کانال رادیو سرنوشت
در این کانال ما به داستان های واقعی از زندگی شما مپردازیم
لطفا نظراتتون رو پایین همین صفحه با ما به اشتراک بزارید
برای ارتباط با ما از طریق تلگرام، اینستاگرام و ایمیل در تماس باشید
اینستاگرام:radio.sarnevesht
تلگرام:radiosarnevesht1
ایمیل:[email protected]

یه روز اتفاقی توو گوشی رفیقم چیزی دیدم که مو به تنم سیخ شد، یه پیام که نشون میداد

تو ازدواج سومم عاشق برادرشوهرم شدم که تاوانش شد...

از کارم اخراج شده بودم ولی به زنم چیزی نگفته بودم تااینکه یه روز بیرون از خونه چشمم به زنم افتاد و ا

نیمه های شب از خواب بیدار شدم و دیدم از اتاق دخترم صداهای عجیب غریب میاد، رفتم سمت اتاق و در و باز ک

شب عروسیم عروسم رو دزدیدن و گفتن به شرطی پسش میدیم که به مادر خودت

از بچگی عاشقش بودم ،7سال گشتم تا پیداش کنم وقتی که پیداش کردم ،قاتل پدرم شد!

هر وقت با رفیقام میخاستم برم دختر بازی، به زنم میگفتم شرکت اضافه کارم،تااینکه یه روز که مثل همیشه با

زنم چند روز با دوستاش رفت شمال و وقتی برگشت یه شب از طرف یکی از دوستاش براش پیامی اومد که با خوندنش

برای زن بیمارم یه پرستار گرفتم اما وقتی فهمیدم در نبود من باهاش چی کار میکنه مغزم سوت کشید

با عموی شوهرم پنهونی رابطه داشتم اما بچهی سه سالم جوری رسوامون کرد که

حامله بودم و بارداری سختی داشتم برای همین شوهرم برام پرستار گرفت تا کارامو انجام بده،تااینکه یه روز

توومحل کارم با همکارم دعوام شد اونم واسه اینکه روم و کم کنه جلوی همه چیزی و برام رو کرد که نفسم بند

هر وقت برادر شوهرم شبا شیفت بود جاریم میومد پیش من و شوهرم تا تنها نباشه،،تااینکه یه شب نیمه های شب

مدتی بود دنباله خونه ی اجاره ایی بودم تااینکه یه روز شاگرد بنگاهی محل منو برد تا یه خونه نشونم بدم،

میخاستم از شوهرم جدا شم اما مهریه ام و نمیداد منم مجبور شدم با صمیمی ترین دوستم

توو مغازه ام مشغول کار بودم که یه دست فروش زن اومد پیشم و ازم خواست ازش خرید کنم، اما من...

فکر میکردم مادرم پاک ترین زن دنیاست اما یه شب که صاحبکارم غیبش زد به خونه برگشتم و چیزی دیدم که

راننده ی اسنپ به جای کرایه ازم چیزی خواست که نتونستم نه بگم و باهاش رفتم خونش و

زنم مرده بود و یه روز تو وسایل شخصیش دفترچه خاطراتش و پیدا کردم و باخوندنش سر از رازی در آوردم که

شب عروسیم نابلد بودم و شوهرم برای اینکه راهم بندازه هووم رو آورد توی اتاقمون اما

شوهرم حمام بود و از طرف جاریم براش پیامی اومد که باخوندنش مو به تنم سیخ شد، باورم نمیشد شوهرم

توی زندگی لحظه هایی پیش میاد که تو تصمیم میگیری همه چیز رو درست کنی و از گذشته ی زشتت فاصله بگیری

با شوهرم رفته بودم ماه عسل که نیمه های شب چشم باز کردم و دیدم شوهرم

مادرم از شهرستان اومده بود و رفتم دنبالش تا باهم بریم خونه ام،،اما وقتی رسیدیم خونه و کلید انداختم ب

خاله مطلقه ناتنیام عاشقم شده بود و هرشب زنمو بخاطرش دو در میکردم تا اینکه یه شب

مدتی بعد از ازدواجم دوست دختر سابقم همسایمون شد و یه روز که زنم رفته بود به مادرش سربزنه اومد دم خون

مدتی بود زنم ازم دوری میکرد و نمیذاشت بهش نزدیک شم،بهش شک کردم و یه روز تعقیبش کردم و دیدم رفت سمت ی

بعد از سالگرد شوهرم پدرش سراغم اومد و برای ازدواج مجددم شرطی گذاشت که خشکم زد و…

کلید خونه ی پدر زنم دستم بود و قرار بود تا از سفر برمیگردن، برم وبه خونشون سربزنم، اما یه شب که رفتم

مادر زنم مچم و با دوست دخترم گرفت و بهم گفت اگه میخای به دخترم چیزی نگم باید