Fear Pages
به «صفحات هراس» خوش آمدید.
جایی که نورها چشمک میزنند، حقیقت در گوشها نجوا میکند و هر داستان، ردی از ترس به جا میگذارد.
اینجا، صفحات کابوسهای واقعی، برخوردهای وهمآلود و تجربههای توضیحناپذیر باز میشوند — روایتهایی از دل مردم، درست مثل خودِ شما. برخی در ترس پچپچ شدهاند، بعضی سالها در سکوت پنهان ماندهاند… تا امروز.
هر قسمت، صفحهای تازه است.
هر صدا، شاهدیست.
و هر سکوت، فریادیست در انتظار شنیده شدن.
📖 صفحه را ورق بزن… اگر جرأتش را داری.
دعا را هیچوقت کامل نکن | ماجرای واقعی حمید و سایهنشینی که جای مادرش را گرفت
سایهای که جای من ایستاده بود | ماجرای جواد و اشتباهی که زندگیش را به تاریکی برد
زن نیمهشب | ماجرای واقعی سامان و سوار شدن موجودی که انسان نبود…
صدایی که اسمم را صدا میزد | داستان واقعی ترسناک
داستان واقعی ترسناک از یک باغ متروکه در کوار
بانوی تپهها — رازِ حلشده پس از ۴۹ سال
اتاق شماره ۳ | داستان واقعی مسافرخانه نفرینشده
🎧 داستان ترسناک | فقط تماشا کن…
🎧 داستان ترسناک | آنها از زیر زمین میآیند...
داستان ترسناک: شبی که پسرم تغییر کرد...
داستان ترسناک: جادهای که هیچوقت تموم نشد…
داستان ترسناک: موجود وحشتناک در برف
داستان واقعی | تماس جعلی از بیمارستان، نقشه سرقت وحشتناک
داستان ترسناک: ادعا میکرد مال اوست
داستان ترسناک: مقابله کردن با دزدان
راز قتل کریسان بکستر بعد از ۴۰ سال فاش شد | پرونده سرد اسپوکن
داستان ترسناک: تعقیب در خیابانهای ریکا
داستان ترسناک: گم شدن ما در شهر نفرینشده نیومکزیکو
داستان ترسناک: تعطیلات تابستانی ما به کابوس مسلحانه تبدیل شد
داستان ترسناک: خانه متروکهای که زنده شد!
داستان ترسناک: پرش از صخره یا فرار از مرگ؟
داستان ترسناک: مردی بیچهره که مسیر فرار ما را بست!
داستان ترسناک: کاوشی که به وحشت در جنگل ختم شد
داستان ترسناک: سایههای خونین کنار جاده فرعی
داستان ترسناک: شب وحشتناک یک راننده کامیون در بیابان
داستان ترسناک: جاده مهآلود و نوری که خاموش نمیشد
۲ داستان واقعی وحشتناک که باعث میشوند دیگر هیچوقت نخواهید کمپ بروید!
داستان واقعی ترسناک برای نا وقت شب
داستان واقعی وحشتناک که عادی شروع میشود... و به کابوسی هولناک ختم میشود
دو داستان واقعی وحشتناک که مدتها پس از پایانشان در ذهن تان باقی خواهند ماند